
منصور خادمالشریعه سامانی ـ عضو انجمن بینالمللی ایرانشناسی
مقالهای
که در پی ارایه میشود در واقع امر بر گرفته از مقدمه کوششی با نام "
معرفی و تحلیل زبان تالشی (لهجه گسکرهای) " میباشد. با توجه به اتمام
پژوهش یاد شده، امید است تمامی کار در آیندهی نزدیک به منظور ملاحظهی
اهل قلم و جامعهی فرهنگدوست به زیور طبع نیز آراسته شود.
در
این نوشتار هویت لهجه روستای "حسین کوه" معرفی میشود. این روستا با
قدمتی 50 ساله در بردارندهی حدودا 150 خانوار و 900 نفر جمعیت است. طبق
تقسیمات کشوری، زنجیرهی موقعیت جغرافیای سیاسی روستای حسین کوه بدین شرح
است: استان گیلان: شهرستان فومن: شهر فومن: دهستان گشت: روستای
حسین کوه.
این روستا در 5 کیلومتری جادهی فومن به ماسوله، در سمت
جنوبی جاده و در کنار جادهای فرعی واقع است. این روستا از سمت شمال به
فاصلهی 3 کیلومتر به روستای " شیر ذیل" (širazil)، از جنوب به فاصلهی 3
کیلومتر به روستای " شولم" (šulem)، از غرب به فاصلهی 4 کیلومتر به
روستای " کوچ چال" (ālčečku) و از شرق به فاصلهی 2 کیلومتر به روستای "
مودگان" (mudegān) محدود میشود. تمامی مردم روستای حسین کوه به برنج
کاری اشتغال داشته و حدود نیمی از اینان در موسم بهار به پرورش کرم ابریشم
نیز میپردازند. مردم این نواحی تالش هستند. مردم روستای حسین کوه گویش
تالشی خود را " گسکرهای " مینامند. مطابق با اطلاعات شفاهی، 17 آبادی
از بخش " سردار جنگل " و 95 در صد دهستان " گشت gešt) ") به این لهجه تکلم
میکنند. زبان تالشی که خود در تقسیمات زبانی ـ لهجهای کشور از دسته
زبانها و لهجههای حاشیهی بحر خزر، شاخهی شمال غربی، شناخته میشود بر
اساس مختصات جغرافیایی به سه ناحیهی شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم
میشود. در نتیجه، با توجه به موقعیت مکانی، گسکرهای لهجهای از زبان
تالشی جنوبی قلمداد میشود.
ـ1ـ چنانچه وجه تسمیه "گسکرهای" مربوط
به شغل و حرفه اهالی بوده باشد، باید گفت هر چند که پسوند " ــ کر " (kar
ــ) در این لهجه پسوند " صفت فاعلی ساز " است ولیکن معنای واژه " گس "
(gas) دانسته نیست.
لازم به ذکر است، پرورش کرم ابریشم از دیر باز در
این منطقه رواجی چشمگیر و درخور توجه داشته و گفتنی است که در لهجهی
گیلکی نیز ابریشم را " لاس " (lās) مینامند. شاید به سختی به توان واژه "
گس " را شکلی تحول یافته و برگرفته از واژه " لاس " برشمرد و سپس "
گسکرهای " را " افراد پرورشدهندهی کرم ابریشم " تعبیر کرد. 2ـ چنانچه
وجه تسمیه گسکرهای مربوط به قوم و قومیت پنداشته شود، آن چنان که اهالی
روستای شولم را " درج " (dәrәj) مینامند، باید گفت در بخش نظری طرح و در
مطالعهی تاریخ گیلان و اقوام ساکن در گیلان، حتی در دورهی باستان، قومی
بدین نام دیده نشد. دیگر این که، اهالی شولم نیز لهجهی خود را گسکرهای
مینامند. 3ـ چنانچه وجه تسمیه گسکرهای برگرفته از منطقهی جغرافیایی
دانسته شود، آن چنان که شولم به معنای "محل رویش علفهای هرز/ نیزار/
زمین غیرکشاورزی" میباشد، در این صورت با نکتهای تاریخی و بسیار جاذب
توجه رو در رو میشویم.
پیشتر گفته شد که روستای حسین کوه از سمت غرب
به روستای کوچ چال منتهی میشود. روستای کوچ چال نیز به نوبهی خود از
سمت غرب به روستای " گسکره " (gaskare)، با حدود 700 نفر جمعیت، منتهی
میشود. با آشکار شدن وجود روستایی به نام گسکره در این منطقه، بحث وجه
تسمیه واژه گسکرهای با این تعبیر که " گسکرهای لهجه/ زبان منتسب به
روستای گسکره است" خاتمه نمییابد بلکه معمای پر رمز و رازی از تاریخ گیلان
آشکار میشود که مدتهاست ذهن برخی دلسوختگان فرهنگی خطهی گیلان را به
خود مشغول ساخته است.
نگارنده بر این باور است که در مطالعات
لهجهشناسی، توصیف و معرفی یک لهجه/ زبان فقط هدف اولیه از وظایف
پژوهشگر بوده و رسالت فرهنگی پژوهشها و توصیفهای لهجهشناسی، در شکل
ایدهآل خود، تلاش در راه تعیین پیشینه، منشا و خانواده زبانی لهجه/
زبان مورد تحقیق و شناسایی تعلق قومی گویشوران و سرزمین اصلی آنان
میبایست در نظر گرفته شود. به اتکای همین اعتقاد وقتی پی برده شد تا
پنجاه سال پیش محل استقرار فعلی روستای جدید التاسیس " حسین کوه " جنگل محض
بوده است، هم حق طرح این پرسش که تا پنجاه سال پیش این مردمان کجا
بودهاند و از کجا آمدهاند و هم وظیفه پیگیری دست یافتن به پاسخ این سوال
را برای نگارنده موجه ساخت.
بالتبع، نتیجه چنین نگرشی ورود جبری به
حوزهی مطالعات تاریخی است، عرصهای مبتنی بر تحقیق کتابخانهای و به
ناچار، در جاهایی که منابع و اطلاعات مکفی موجود نباشد، در جمعبندی و
نتیجهگیری، پای حدس و گمان به میان میآید. پیامد طبیعی تنوع حدس و گمان
و تشتت آرا پیرامون علت به وقوع پیوستن یک واقعهی تاریخی، خلق " معمای
تاریخی " و در نهایت، به منظور گرهگشایی، " افسانهپردازی " است. آنچه
به اختصار اشاره شد مربوط به سرنوشت پر ابهام شهر و مردمان شهر" گسکر"
(gaskar) است.
بحث وجه تسمیه "گسکرهای" تا بدانجا کشیده شد که نام
روستای گسکره به میان آمد. شایان ذکر است که طبق اسناد رسمی و معتبر و
نقل قول جهانگردان ادوار پیشین، در جغرافیای تاریخی گیلان از شهر دیگری
نیز به نام گسکر با قدمت 1200 ساله (روزنامهی جمهوری اسلامی، شمارهی
8863) یاد میشود (دو محل تالشنشین با یک نام و در یک منطقهی محدود
جغرافیایی) . حیات و رونق این دو شهر نمیتوانسته با هم تداخل زمانی
داشته باشد. البته اطلاق یک نام به طور هم زمان به دو شهر / ده در یک
منطقهی نزدیک به هم، اتفاق غریبی نیست. مطابق با عرفی که از قدیمالایام
در کشور عزیز ایران رایج و مرسوم بوده است، در چنین حالتی، موقعیت هر
کدام از دو شهر/ ده با پسوندهای سمت و سوی جغرافیایی (بالا و پایین،
علیا و سفلی، شرقی و غربی و شمالی و جنوبی)، پسوندهای زمانی (جدید و
قدیم)، نام نژاد ساکنان، نام ارباب یا بزرگ هر محل و ... از دیگری تفکیک و
مشخص میگردید. در تایید این امر مثالهای فراوانی را میتوان ارایه
کرد: کشاباد بالا و کشاباد پایین (در رودبار قزوین)، طارم علیا و
طارمسفلی (در منطقهی شمال غربی استان قزوین)، آذربایجان شرقی و
آذربایجان غربی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی، هشتگرد جدید و هشتگرد
قدیم، حسینآباد ترک و حسینآباد کرد (در حومهی شهرستان آبیک، استان
قزوین) و ... .
بهتر آن است که به منظور ادامهی شفافتر بحث وجه تسمیه
و تعیین مصداق جغرافیایی مورد نظر، از منظر تاسیس و حیات، محل مقدم
زمانی با عنوان " گسکر (مدفون شده)" و محل موخر زمانی با عنوان " گسکره
فعلی " از یکدیگر تفکیک شوند. شهر گسکر (مدفون شده) در موقعیت جغرافیایی
نواحی شمالی روستای گسکره فعلی و جنگل استقرار داشته است.
پیرامون
علت تخریب و مدفون شدن شهر گسکر اقوال گوناگونی چه در محافل علمی و چه در
افواه (ادبیات فلکلوریک مردم منطقه) وجود دارد. برخی بروز جنگ، عدهای
وقوع زلزله، شماری شیوع بیماری مهلک، گروهی هجوم جانوران قتال و جمعی
حضور حیوانات غولآسا، مطابق با ادبیات عامیانه، را به عنوان عامل اصلی
انهدام این شهر برمیشمارند.
تاریخ گیلان بروز چنین جنگ خانمان
براندازی را، در مکان جغرافیایی شهر گسکر، گواهی نمیدهد. وقوع زلزله
نیز امری مقطعی بوده و همیشه پس از آن (و در همان مکان) زندگی در مسیر
طبیعی خود دنبال شده است (همانند زلزلهی مهیب سال 1369) . شیوع بیماریهای
مهلک همهگیر همانند طاعون و وبا را مردم گیلان چندین بار دیده و تجربه
کرده و تلفات انسانی اسف بار آن را گیلانیان در خاطرهی تاریخی خود به یاد
دارند اما این ضایعه هیچگاه منتهی به تخریب کلی شهر و انهدام کامل نسل
نگردیده است (... مصیبت دیگری که در زمان همین پادشاه] فتحعلیشاه قاجار
[به گیلان رسید طاعون بود که به قولی جمعیت 000/80 نفری رشت را به 8 هزار
نفر کاهش داد ـ به نقل از کتاب گیلان، ص 491). هجوم جانوران قتال
(همانند حادثهای که در اواسط دههی 1360 در شهر شفت با هجوم بیشمار و
بیامان انواع مارها اتفاق افتاد) نیز باعث ترک دیار توسط اهالی و مانع
ادامه حیات جمعی نشده است. حضور حیوانات تخیلی آدم خوار و ماجراهای هیجان
برانگیز مربوط به آنها نیز مصداق " جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه// چو
ندیدند حقیقت ره افسانه زدند " است.
در حال حاضر با شهر مدفون شدهای
به نام گسکر که روزگاری پرجمعیت، آباد، پر رونق و مرکز حکمرانی مقتدری
بوده است مواجه هستیم. شایان توجه است که ویژگیهای ممتاز شهری، جایگاه
سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی شهر گسکر را برخی منابع به شرح ذیل
نشان میدهند:
ـ1ـ از آستارا تا استارباد:
بخش گسکر در زمینی
هموار، در سی کیلومتری غرب رشت قرار گرفته و از شمال به تالش دولاب و از
مشرق به مرداب انزلی و از جنوب به فومن و از مغرب به ماسال و شاندرمن محدود
است. در ازای آن از اسپند در جنوب تا گیل چالان در شمال یک فرسنگ و نیم و
از مرداب تا آهک کوره در حد ماسال دو فرسنگ است. سابقا یکی از بخشهای
وسیع گیلان بوده و شامل زمینهای گسکر امروزی و خاک ماسال و شاندرمن و تالش
دولاب میشده است (ص 188) ... دمشقی متوفی در 727 در بیان ناحیهی گیلان،
نام این بخش را به شکل " جسکر " یادآور شده است. این خود دلیلی تواند بود
که حرف اول این نام، گاف فارسی است که به شکل جیم معرب شده است.
فضلا... عمری متوفی 742 مینویسد که حکمران گسکر با حکمران تولم از در
دوستی درآمدهاند، لشکریان ایشان بیشتر از لشکریان سایر بخشهای گیلان
است. سرزمین ایشان بسیار وسیع و حاصلخیز است. غلات و میوه و گاو و گوسفند
فراوان عمل میآورند ... مواد خوراکی در این بخش ارزانتر از سایر بخشهای
گیلان است ... کوک (Couk) که همراه سفیر شاهزاده گالیتسین (Ghalitzine) در
سال 1159 قمری (47 ـ 1746 میلادی) به ایران آمده است چنین مینویسد: ...
مدت زیادی نیست که نام این شهر(گسکر)، به سبب عمل آوردن ابریشم فراوان و
پارچههای ابریشمین بر سر زبانها افتاده است ... کلنل ترزل (Trezel) در
سال 1224 قمری (1809 میلادی) دربارهی گسکر مینویسد: در قصبه گسکر چهار
صد خانوار تالش ساکنند (ص 189) ... در زمان فتحعلی شاه ... حاکم این بخش
زیکسار را مرکز حکومت خود میکند ... در زمان رابینو (1331 قمری) جمعیت
آن] به همراه ساکنان گیلک [نهصد و هجده خانوار بوده است ... لهجهی گیلکی
گسکر با لهجهی مردم رشت اختلاف زیاد دارد (ص 190).
ـ2ـ کتاب گیلان:
یاقوت
حموی مولف کتاب " معجم البلدان" که در اوایل قرن هفتم در مناطق شمالی
ایران به سیر و سیاحت پرداخته دربارهی گیلان نوشته است: " در گیلان
شهرهای بزرگ وجود نداشت بلکه آبادیها و قراء کوچک در جنگلها و میان
کوهها به صورت پراکنده پدید آمده بود " . اما چندی پس از او به نوشته صاحب
" مسالک الامصار" گیلان بیه پس شامل چهار شهر بزرگ یعنی فومن، تولم،
گسکر و ولایت مغان بود (ص 482) ... در " نخبه الدهر فی عجایب البر و البحر"
اثر شمسالدین بن محمد بن ابیطالب انصاری دمشقی آمده است: " گیلان را
جیلان نیز میگویند و این ناحیه در دامنهی کوههای دیلم قرار دارد. در
این سرزمین شهرهای گوناگون گستردهای بر کنارهی دریا همچون لاهیجان و کوتم
و کوچصفهان و همام و رشت و تولم و فومن، بنفش و جسکر و دیلمان و سحرود
قرار دارد و هر یک از این شهرها مملکتی جداگانه است و در آنها پادشاهانی
فرمانروایی دارند که از یکدیگر اطاعت نمیکنند (ص 483) ... اولئاریوس
(Olearius) معتقد بود ... گیلکها بین گسکر و مازندران سکونت داشتند (ص
485) ... الکساندر خودزکو در دههی 1830 میلادی در عصر سلطنت محمدشاه
قاجار که به عنوان سرکنسول روسیه در رشت خدمت میکرده ... مینویسد ...
ایالت گیلان به 7 ولایت و هر ولایت به چندین بلوک تقسیم شده است و این
ولایات از مرز شمالی به ترتیب عبارتند از : 1ـ کرگانرود ... ـ2ـ اسالم که
رودخانه نوارود آن را از کرگانرود و رودخانهی دیناچال آن را از گسکر جدا
می سازد ... 3 ـ گسکر . این شهر در گذشته حاکم نشین امیر قدرتمند گسکر بود و
امروزه شهری با این نام وجود ندارد. فتحعلی شاه پس از آن که این سرزمین
مستقل را به تصرف درآورد و به عنوان یک ولایت ضمیمه گیلان نمود آن را به 5
بلوک زیر تقسیم نمود: الف ـ گیل دولاب و تالش دولاب. رودخانه دیناچال
مرز این بلوک با اسالم و نهر (آبکی) مرز آن با گیل گسکر است و دارای وسعتی
در حدود 86 فرسنگ مربع میباشد. مرکز این بلوک آبادی پونل و والی آن علی
قلیخان است. ب ـ انزلی با چهار بخش یا فریضه تابع خود ... ج ـ شاندرمن
که بلوک کوچکی است ... د ـ ماسال که بلوکی است کوهستانی که مرکز آن
رودکنار و والی آن مهدی خان است. ماسال و شاندرمن را به ضمیمهی تالش
دولاب معمولا با نام " کوهپایههای گسکر " میشناسند. هـ ـ گیل گسکر یا
بخش آبگیرگسکر که رودخانهی اسپند آن را از کوهپایه و گیل دولاب جدا
مینماید (ص 486) ...
هـ . ل . رابینو (H.L.Rabino) از سال 1906 تا
1912 میلادی (1324 تا 1330 قمری) نایب کنسول انگلستان در رشت بوده ... شرح
زیر برداشتی کوتاه از نوشتههای او است: نام منطقهی ساحلی این ولایت
گیلان بوده و به مناطق کوهستانی مشرف بر آن نام دیلمان اطلاق میشده است.
در اعصار مختلف دیده میشود که این نام گاهی به یکی و گاهی به دیگری تعلق
گرفته، ولی منظور از آن سراسر نواحی ساحلی جنوب غربی دریای خزر بوده است.
سفیدرود که از داخل گیلان میگذرد آن را به 2 قسمت تقسیم میکند که ساحل
غربی آن بیه پس و ساحل شرقی آن بیه پیش نام داشته است. گیلان بیه پس شامل 4
شهر بزرگ بود که هر یک معمولا امیری مستقل داشت که بر شهر و تمامی نواحی
اطراف آن حکومت میکرد و این 4 شهر عبارت بودند از فومن که در مرکز این
منطقه و مجاور کوهستانها قرار دارد. در سمت مشرق به طرف دریا شهر تولم
واقع است. گسکر در مجاورت ولایت مغان و رشت واقع شده و کمی از ساحل دریا و
شهر رشت فاصله دارد (ص 488) ... هنگامی که سیدعلی کیا در سال 769 هجری
پیش از مستقر شدن در لاهیجان قیام کرد خاندانهای ابوالحسن الموید بالـله
در تنکابن، قبیله ناصروند در رانکوه و لاهیجان، خاندان کوشیج در اشکور،
انوزوند در کهدم، اسمعیلوند در کوچصفهان و خاندان اسحاقی در فومن
قدرتهایی به دست آوردند. در رشت و شفت و گسکر نیز امرای دیگری بودند ...
وقتی شاه عباس اول تصمیم گرفت گیلان را ضمیمهی مستملکات خود سازد ناچار شد
حکام لاهیجان و فومن و گسکر را از میان بردارد (ص 489).
ـ3ـ ولایات دارالمرز ایران:
...
سابقا گسکر منطقه حکومتی مهمی را تشکیل میداد (ص 171) ... از چندی پیش
این ناحیه به سبب داشتن ابریشم خام (لاس) و الیاف ابریشمی که تهیه میکند
شهرت یافته اما شکنجه و فشار دوران حکومت نادر آن را به نابودی کشاند (ص
172) ... الئاریوس میگوید که گسکر شهر کوچکی در حدود چهار فرسنگی کسما و
دو فرسنگی دریا بوده است و آن را گوراب گسکر نیز مینامند. شاه صفی در
آنجا متولد شد ... شاهزاده در خانهی شخصی به نام خواجه مسعود متولد شد و
این خانه بعدها به صورت پناهگاهی برای مردم در آمد (ص 173) ... در اواخر
سلطنت فتحعلیشاه از وسعت ناحیهی گسکر کاسته گردید و این ناحیه به وسعت
کنونی خود رسید و حاکم مقر خود را در زیکسار بنا نمود (ص 174).
آنگونه
که از نوشتههای بالا بر میآید، شهر گسکر در دورهی صفویه معمور و پر
رونق (به ویژه بنا بر اطلاعات سفرنامه اولئاریوس) و در اوایل دورهی تاریخی
بعدی (افشاریه) دچار نابودی شده و در دورهی قاجاریه، در غیاب شهر
گسکر، به منظور تعیین شهری به عنوان مرکزیت سیاسی و حکمرانی در منطقهی
گسکرات، شهر زیکسار را انتخاب میکنند. به استناد این اطلاعات تا حدودی
میتوان مقطع زمانی اضمحلال فیزیکی شهر گسکر را تخمین زد.
نکتهی
باقیمانده " علت" تخریب شهر گسکر و " چرایی" وجود دو محل اسکان با یک نام
در یک منطقهی جغرافیایی است. به راستی علت تخریب این شهر چه میتوانسته
باشد؟ ساکنان این شهر چه شدهاند؟ در پاسخ به این دو سوال، به ناچار "
پازل " نحوهی انهدام شهر گسکر، جدای از علل در پیش گفته، میبایست به
شکل دیگری چیده و نظم داده شود. نظر به این که اطلاعات و " علل تاریخی"
پاسخگوی علت تخریب این شهر نیست، شاید به توان به دنبال" علل جغرافیایی"
این امر بود. در این عرصه، منطقیترین دلیل تخریب شهر گسکر را میتوان "
طغیانهای آبی مکرر یا آبگرفتگی طویل المدت" برشمرد. ویژگیهای ژئوفیزیکی
منطقه، زمینهای جلگهای شهر مدفون شده گسکر و حوالی آن، میانگین بالا و
در خور توجه بارشهای سالیانه در منطقه، تعدد رودخانههای طغیانخیز و
وفور نهرها (رودخانههای بهمبر، اسپند، خاله کائی، چکوور، شاندرمن و
مرغک و نهرهای ملا احمدی، بابایان، میان دغان، الماس، معاف، ملک
سردغان، پیران یا زیکسار دغان، محمود کیان دغان، خالک دغان، سیفر،
تازه نهر، ملا سر دغان، لاهیجی پند، سیدمحمدعلی پند، ملا احمد دغان،
ملا محمد پند، علیاکبر پند، حاجی قربانعلی دغان و کولی خاله ـ برگرفته
از کتاب ولایات دارالمرز ایران، ص 175) پذیرا و موید این نظر میباشد. "
آبگرفتگی مدید" این پیامد را دارد که میتوان اتفاقات الف ـ " اجبار ساکنان
به مهاجرت و تخلیه شهر" ، ب ـ " تخریب و تدفین تدریجی شهر گسکر در گل و
لای" و پ ـ " رویش جنگل بر روی محل شهر مدفون شده " را منطقا نتیجهی
طبیعی این پدیده دانست.
مطابق با قراین حال حاضر، به نظر میرسد
مهاجرت ساکنان گسکر به دو سمت جغرافیایی صورت پذیرفته است. گروهی
(گیلکهای شهر گسکر) به سمت شرق و همزبانان خود (مهاجرت از غرب به شرق /
از بیه پس به بیه پیش) رفته و در شرق شهر رودسر (" گسکری محله" فعلی)
مستقر شدهاند و گروه دیگر (تالشهای شهر گسکر) به سمت جنوب و مناطق هم
زبان تالشنشین رفته و در زمینهای مرتفعتر کوهپایهای و ایمنتر
جغرافیایی، سکنا گزیدهاند (مهاجرت از شمال به جنوب) . عدهای از اینان
(دستهی اول از گروه مهاجران) به یاد سرزمین پیشین مادری، نام محل سکنای
جدید خود را " گسکره" [گسکره فعلی] (احتمالا به معنای " منسوب به گسکر")
نامیدهاند. مابقی گروه مهاجر اخیرالذکر، هر چند که ساکن روستای گسکره
فعلی هم نیستند، هنوز عنوان " گسکره ای " را برای نامیدن گویش خود به کار
میبرند. بر این منوال، لهجهی مورد اشاره در این جستار را میتوان
گویش ساکنان اولیه تالش زبان شهر گسکر (مدفون شده) برشمرد.
تابستان 1389
منابع:
ـ رابینو، هـ . ل . ولایات دارالمرز ایران: گیلان، ترجمه جعفر خمامیزاده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1350.
ـ ستوده، منوچهر. از آستارا تا استارباد، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، جلد اول، بخش اول، تهران، 1349.
ـ گروه پژوهشگران ایران. کتاب گیلان، ج 1، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1374.
منبع:روزنامه ولایت قزوین-http://www.velaiatnews.com/?type=dynamic&id=8052